من برای سالها مینویسم…سالها بعد که چشمانت عاشق میشوند…
افسوس که قصه ی مادر بزرگ راست بود دوستان من
همیشه یکی بود یکی نبود …
نه، دنیا کوچک نیست
وگرنه من هر روز نشانی خانهات را گم نمیکردم
و لابهلای سطرهای غمگین زندگی
به دنبال ِ دستهای تو نمیگشتم…
نظرات شما عزیزان: